دهم رجب سال۶۰قمری خانه امام حسین(ع)دوباره نورباران شد و از پنجره کوچک آن،آسمان مدینه روشن گردید.برای امام حسین(ع)دسته گلی زیبا فرو فرستاده بودند.خدا به حسین(ع)پسری دیگر عطافرمود،که نیازمندان بر نامش دخیل می بندند و قنداقه زیبایش را قبله نیاز خود می سازند.

یکی از فرزندان امام حسین(ع)که شیرخوار بود و از تشنگی،روز عاشورا بی تاب شده بود…
امام خطاب به دشمن فرمود:((از یاران و فرزندانم کسی به جز این کودک نمانده است.نمی بینید که چگونه ازتشنگی بی تاب است؟!اگربه من رحم نمی کنید به این طفل۷ماهه رحم کنید.))
امام درحال گفتگو بود که تیری سه شعبه ازکمان حَرمَلِه در آمد و گوش تاگوش حلقوم علی اصغر را دَرید.امام حسین(ع)خون گلوی او را گرفت وبه آسمان پاشید.علی اصغربه خاطربچگی عملا نقشی در قیام نداشتنداما از نظر روحی،روانی و عاطفی نقش به سزایی داشتند.
بدون دیدگاه